Saturday, May 28, 2016

The Lobster (2016)

4 stars 

 شاید اگر تنها باشی دیگر از دید جامعه انسان نیستی. دیگر حقی نداری و جامه ی انسانی هم برازنده ی تو نیست. پیامی که در بطن فیلم لابستر می توان دریافت. در این فیلم انسان های تنها را به هتلی می فرستند تا در آن جا زوجی برای خود پیدا کنند. پیدا کردن زوج تنها از طریق اشتراکاتی است که با کمبودها معنا می یابند. اشتراکاتی از قبیل این که  هر دو خون دماغ می شوند، هر دو می لنگند، هر دو بی احساس اند و از این دست. اگر زوجی پیدا نکنی به حیوان تبدیل می شوی. خوبیش این است که می توانی انتخاب کنی چه حیوانی (شاید چون حیوانات همه به یک شکل نگاه می شوند: هیچ و بی ارزش). در هتل هیچ کس نمی خندد، نگاه ها خشک است، موسیقی تصنعی است، و سکس اصطکاک خنده آور بندهاست. در مقابل این جامعه  یاغیانی قرار دارند که در جنگل های اطراف هتل تنها بودن را انتخاب کرده اند. تنها بودن شاید یعنی آمادگی برای مرگ که با گوری که هر کس برای خود کنده  نمود می یابد. مهمانان هتل با از پا در آوردن هر یاغی یک روز اضافه پیش از تبدیل شدن به حیوان جایزه می گیرند. شاید یاغیان در مقابل حیوان شدن خود، هیچ شدن خود، بی حق شدن خود، عصیان می کنند. هر چه خود درگیر بیهودگی های خودخواسته ای از نوع دیگر هستند. 

فیلم شاید مجموعه ای است از متافورها که به گونه ای افراطی استفاده شده اند، و اگر این نباشد چیزی جز هیچی نیست. انگار ابزار فیلم برای نمایش بیهودگی عصر نو، بیهودگی خود فیلم باشد. هر چه هست نسبت به فیلم پیشین کارگردان، داگتوث، نگاه مثبت تری در انتهای فیلم  ارایه می شودد، آنجا که شخصیت اول فیلم برای کورکردن خود گارد می گیرد، چرا؟ چون کمبودی که 
معشوقش دارد، کوریش، آن ها را به هم پیوند می دهد..
   
یکی از زیباترین صحنه های فیلم آن جاست که مهمانان هتل به شکار یاغی ها می روند، انگیزه ای بالا با دلیلی پوچ و البته موسیقی همآهنگ.
 در جایی از فیلم یکی از مهمان ها از مادرش می گوید که از تنهایی گرگ شده. در باغ وحش پسر به قفس گرگ ها می رود و تمام گرگ ها، جز دو گرگ، به او حمله می کنند. گویا مادرش در آن جا زوج خود را یافته. و این گرگ ها بی تردید زیباترین شخصیت های این فیلم هستند، هر چند بدون حق و پامال شده ...

No comments:

Post a Comment